پرنسس نازم الساپرنسس نازم السا، تا این لحظه: 8 سال و 29 روز سن داره

برای فرشته کوچولوی نازمون السا

خواب ناز

      سلام ماه من؛ عسل مامان از اون موقعی که از خونه مامان بزرگی و بابا بزرگی اومدیم عادت خوابیدن شما هم عوض شده، دیگه شبا با لالایی و شیر خوردن نمیخابی حتی رو تخت هم نمیتونی بخابی، آخه انقد ورجه وورجه کردناتون حتی موقع خوابیدن هم زیاد شده که ... تخت دیگه جوابگو نیست و باید رو زمین یه لحاف بزرگ از این سر تا اون سر پهن کنم تا شما روش انقد به اینور و اونور غلت بزنی و بزنی و بزنی .... تا خسته شی و همونجا خوابتون ببره که یه ساعتی هم طول میکشه. تو این مدت من هم به ناز و اداها و شیطونی های شما نگاه میکنم و برای هزارمین بار خدار رو به خاطر داشتنت شکر میکنم. خدا جون خیلی خیلیییییییی ممنونممممممم        ...
30 بهمن 1395

لالایی جنگل

  شب تو آسمون مهتاب خوابیده  🌜      لحافی از ابر رویش کشیده  ☁️           از توی جنگل از اون پایینا  🌲                صدایی میاد صدایی تنها  ...           ماه مهربون، دستش میگیره 🌛        یه چتر ابری، تا پایین میره  ☁️ لالالالایی، تق و تق و تاق   ⚡️⚡️      دارکوبه بخاب، بی نور چراغ  💡           لالالالایی، جیک و جیک و جیک  🐤               ...
28 بهمن 1395

لالایی السا کوچولو

  🌜✨  لالالالایی، لالایی لالا  🌜✨      السا کوچولو، خوابیده حالا           تو خواب میبینه، تو آسمونه               میچینه ستاره، دونه به دونه .....            السا رو ابرا یه خونه داره       یه خونه پر از نور و ستاره  لالالالایی، لالایی لالا      السا گرفته دستاشو بالا           میخاد با دستاش ماه و برداره                ببره خونش پیش ستاره  🌜⭐️🌜⭐️🌜⭐️🌜⭐️🌜⭐️...
28 بهمن 1395

رویش اولین مروارید فرشته کوچولوی نازم

      سلام نفس مامانی؛ ناز مامان هر بار که بدخلق میشدی میگفتم قراره دندونتون دربیاد ... تا امروز یعنی 15 اسفند تو 10 ماه و 5 روزگیتون سورپرایزم کردی. ایشالله مبارکت باشه دخترم به امید رویش همه دندونای ناز و مرواریدیت. دختر نازم بالاخره بعد از مدت ها انتظار اولین دندون کوچولوی شما امروز صبح در اومد، وای که چقد خوشحال شدم عزیزم، آخه نمیدونی که دقیقا از 3 ماه و 8 روزگیتون ماهگیتون که آب دهنتون راه افتاد و لثه تون سفید شد من گفتم دیگه قرار دندوناتون در بیاد و همه رو خبردار کردم ولی همه میگفتن زوده و حالا حالاها در نمیاد از من اصرار و از بقیه انکار ولی واقعا حق با بقیه بود، چون از دندونای شما خبری نشد که نشد. هر بار برخلق میش...
15 بهمن 1395

سفر به خونه مادر جون و پدر جون

      سلام عمر مامان؛ بعد مدتها دوری از خانواده بالاخره 29 دی راهی تهران شدیم. این دومین مسافرت السا جون به تهرانه. اینم عکس السای ناز در حال نهار خوردن تو یه رستوران، نزدیکای زنجان تو مسیر رفت... نوش جونت دخترم... البته غذا دسپخته مامانیه، هنوز خیلی زوده خانم کوچولوی ما غذای بیرون بخوره ... تو اون مدتی که خونه مادرجون اینا بودیم السا جون با داداش پارسا پسردایی گلش مثلا میخواستن بازی کنن اسباب بازی ای که دست السا بود و پارسا میخواست اونی هم که دست پارسا بود و السا میخواست کل اون دو هفته رو بازیشون بگیر و ببر بود    اینم عکس های برگشت السا خانوم از تهران، موقع رفت چون با س...
11 بهمن 1395

اولین باری که خودت خوابیدی فرشته کوچولوی من

      سلام عشقم؛ گل من این عکس هم صبح روز 25 آبان که شما 7 ماه و 15 روتون بود گرفتم. قضیه از این قراره که شما طبق معلوم صبح زود از خواب بیدار شدین و منم که شدید خوابم می اومد شما رو کنار خودم آوردم که گریه نکنین و یه عروسک هم دادم دستتون ولی نفهمیدم کی خوابم برد وقتی از خواب بلند شدم با این صحنه روبرو شدم مامانی قربونت ...  فقط خدا رو شکر میکردم  که از تخت نیفتادی عزیزم، این باعث شد که وقتی خواب آلو آم شما رو کنار خودم نیارم، چون ماشاءالله روز به روز بزرگتر میشی و این کار خیلی خطرناکه. ...
11 بهمن 1395